معنی ورزگر - فرهنگ فارسی عمید
معنی ورزگر
- ورزگر
- کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
تصویر ورزگر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ورزگر
ورزگر
- ورزگر
- برزگر زارع کشاورز: زشاهانی ارپیشه ورگوهری پدر ورزگرداری از لشکری. (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
ورزگر
- ورزگر
- برزگر. زارع. (ناظم الاطباء). کشاورز. ورزکار است که زراعت کننده باشد. (آنندراج) :
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر ورزگر داری ار لشکری.
اسدی
لغت نامه دهخدا
ورزگار
- ورزگار
- کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
فرهنگ فارسی عمید