جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نشاخته

نشاخته

نشاخته
نشانیده. (برهان قاطع). نشانده شده. رجوع به نشانیده شود، تعیین کرده شده. (برهان قاطع). رجوع به نشناخت و نشناخته شود، کارگذاشته شده. نصب کرده شده. تعبیه شده.
- درنشاخته، نصب شده.
- جواهر درنشاخته، مرصع: گرزن، نیم تاجی باشد از دیبا و جواهر درنشاخته. (لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا

شناخته

شناخته
دانسته وقوف یافته، معروف مشهور بنام، آشنا، جمع شناختگان
شناخته
فرهنگ لغت هوشیار

نشاختن

نشاختن
نشاندن، نشانیدن، جا دادن، برای مِثال به فرِّ کیانی یکی تخت ساخت / چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت (فردوسی - ۱/۴۴)
نشاختن
فرهنگ فارسی عمید

نشاسته

نشاسته
ماده ای است سفید و بی بو و بی مزه تهیه شده از گندم یا سیب زمینی که هم استفاده خوراکی دارد و هم برای آهار دادن پارچه و ساختن چسب و... به کارمی رود
فرهنگ فارسی معین