جدول جو
جدول جو

معنی گاشتن

گاشتن
گرداندن، برگردانیدن، برای مثال عنان را بپیچید و بر گاشت اسب/ برآمد ز لشکر یکی های هوی (فردوسی - ۱/۱۴۳)
تصویری از گاشتن
تصویر گاشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گاشتن

داشتن

داشتن
دارابودن مالک بودن، نگاه داشتن ضبط کردن، پنداشتن، طول کشیدن: (چنانکه از نماز پیشین تا شب بداشت) (بیهقی 440)، وادار کردن واداشتن: (خواجه بلعمی را بر آن داشت تالله) (مقدمه شاهنامه ابو منصوری. هزاره فردوسی 135)، مواظبت کردن تعهد کردن: مرا اگر بداری بکار آیمت، وجود شی خارجی در شی دیگر (موقتا) (دیوار موش دارد)، مشغول بودن: داشت کاغذی مینوشت. یا بداشتن امتداد یافتن: آن جنگ از نماز پیشین تا شب بداشت. (بیهقی) یا به... . داشتن کسی را محسوب کردن: (از آن مرز کس را بمردم بداشت) خود را داشتن، خود را نگاه داشتن خودداری کردن: (دختر بیفتاد باز خورشید شاه عنان باز کشید و بمردمی خود را بداشت
داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گماشتن

گماشتن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گُماریدَن، گُماردَن، بَرگُماردَن، بَرگُماشتَن
گماشتن
فرهنگ فارسی عمید

کاشتن

کاشتن
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
کاشتن
فرهنگ فارسی عمید