فراخ جای فراخ جای جای گشاده: فجرهالوادی، فراخ جای رودبار که آب روان گردد بسوی آن. (منتهی الارب). رجوع به فجرهالوادی شود لغت نامه دهخدا
آرام جا آرام جا جای آرمیدن، جای آسایش، برای مِثال پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲ - ۱۵۷۵) فرهنگ فارسی عمید
فراخ رو فراخ رو خنده رو، گشاده رو، خندان، بَسّام، روباز، خُوش رو، بَسیم، گُشادِه خَد، تازِه رو، روتازِه، بَشّاش، طَلیقُ الوَجه فرهنگ فارسی عمید
فراخ گام فراخ گام آنکه گام های بلند و فراخ برمی دارد، تیزرو، فراخ قدم، کنایه از لاابالی، بی بند و بار فرهنگ فارسی عمید