معنی فتو
- فتو
- فتوکپی، عکاس، عکاسی
واژههای مرتبط با فتو
فتو
- فتو
- جمع فتی، جوانان، جوانمردان، دلیران، زاوران
فتو
- فتو
- عکاس، کارگاه عکاسی، استودیو، عکاسخانه
فتو
- فتو
- جَمعِ واژۀ فتی. (منتهی الارب). رجوع به فتی شود
فتو
- فتو
- عربده جوی و مغرور. بصورت فنو هم آمده است. (برهان). رجوع به فنو و فنودن شود
فتوی
- فتوی
- دادستان
فتوا
- فتوا
- دادستان
فتح
- فتح
- گشایش، پیروزی
بتو
- بتو
- گره چوب یا ساقه گیاه
فتوت
- فتوت
- جوانمردی، بخشندگی، سخاوت
