جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سخت پیشانی

سخت پیشانی

سخت پیشانی
کسی که در غایت جرأت و بی باکی باشد. (آنندراج). شجاعت و دلیری. (مجموعۀ مترادفات ص 222) ، سمج. مبرم. پررو:
جگرم خون شد از پریشانی
آه از این جان سخت پیشانی.
اوحدی.
ببردشیخ را به مهمانی
با مریدان سخت پیشانی.
اوحدی.
این چه ابروی سخت پیشانی است
وین چه لبهای نرم گفتار است.
صائب
لغت نامه دهخدا

خط پیشانی

خط پیشانی
خطوطی که در پیشانی آدمی است. کنایه از سرنوشت و رقم تقدیر می باشد:
سرنوشت خود توان خواند از خط پیشانیش
مد ابرو شاه بیت مطلع انوار کیست.
دانش (از آنندراج).
بندگی را در ره خدمت ز بس شایسته ام
میشود داغ غلامی خط پیشانی مرا.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سخت پیمان

سخت پیمان
آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن: سخت پیمان بود در دین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست
شرط یارانست کز پیوند یارش نگسلد.
سعدی
لغت نامه دهخدا