جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دویدار

دویدار

دویدار
دوات دار و قلمدان دار. (ناظم الاطباء). صاحب الدوات. دواتی. دویت دار. دوات دار. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دوات دار و دویت دار شود
لغت نامه دهخدا

دیودار

دیودار
نوعی سرو، درختی بسیار بلند و تناور و با چرب و تندبو و برگ های ساده و پهن که از چوب آن دکل کشتی درست میکنند، صنوبر هندی
دیودار
فرهنگ فارسی عمید

دیودار

دیودار
دیودارنده. مردم دیوانه و مصروع. (برهان) (ناظم الاطباء). مجنون. دیوانه. پری دار. مصروع. (یادداشت مؤلف). آنکه دیو و شیطان در اندرون دارد
لغت نامه دهخدا

دیودار

دیودار
سرو هندی را نیز گویند و بعربی شجرهالجن خوانند و در اختیارات شجرهاﷲ نوشته اند و بعضی گویند درختی است مانند درخت کاج و شیره دارد. (از برهان). صنوبر هندی. (ناظم الاطباء). درخت سرو. (برهان). نوعی از سرو. (ناظم الاطباء). درختی است بسیار عظیم و بلندتر از پنجاه شصت ذرع و اهالی فرنگ از چوب آن دول جهازات سازند و سبب این تسمیه همان مفهوم بزرگی دیو است و دار بپارسی زرنباد درخت است... و یحتمل این لغت از پارسی و هندی مرکب باشد. (آنندراج). ابن ماسویه گوید او از جنس درخت ابهل است و بعضی گویند دیودار صنوبر هندی است و او بچوب زرنباد مشابهت دارد در طعم او با اندک تیزی باشد. رازی گوید در بعضی مواضع شیره پیدا باشد که او را به اطراف نقل کنند و گمان من آن است که او شیرۀ درخت دیودار است. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی). دیبدارو معنی دیودار شجرهالجن است و آن نوعی از ابهل است یا مقل و آن را صنوبر هندی خوانند و عیدان وی مانند عیدان زرنباد بود بهندی کرک گویند. (از اختیارات بدیعی). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 164 شود
لغت نامه دهخدا

دبیدار

دبیدار
به لغت نبطی گیاهی که از هند خیزد، ساقش بقدر ذرعی و خشبی و اسافل شاخهای او خاردار و برگش بسیار سبز و ریزه و ثمرش بی گل شبیه به ثمر گیاه پنبه و در جوف او تخم او مدور و تیره رنگ و در طعم و بو با تندی اندک تلخی و اطعمه را خوش طعم میسازد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). دبیداریا
لغت نامه دهخدا

دوادار

دوادار
از رجال و وزراء معروف مصر در قرن نهم هجری. (از تاریخ الخلفا ص 343)
لغت نامه دهخدا