جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دستک زن

دستک زن

دستک زن
دستک زننده. مطرب و سازنده و سرودگوی و خواننده. (برهان). مطرب و سازنده. (آنندراج). مطرب و رقاص و نغمه و چنگه زن. (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). خنبک زن. (از برهان) ، نادم و پشیمان. (برهان) (آنندراج) ، متقلب در ترازو هنگام کشیدن. (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). و رجوع به دستک زدن شود
لغت نامه دهخدا

دستک زدن

دستک زدن
دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی، آواز دادن بدو دست باصول مقابل پا کوفتن، مطرب سازنده سرود گوی خواننده، نادم پشیمان
فرهنگ لغت هوشیار

دستک زدن

دستک زدن
دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی. (آنندراج). دست زدن. بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، به اصطلاح ارباب نغمه، آواز دادن به دو دست به اصول، مقابل پا کوفتن. (آنندراج). هنگام زدن و ضرب گرفتن دستها را بهم زدن. (ناظم الاطباء). دست زدن. چپه زدن. چپک زدن. تصفیق. تصفیح: دنبال او نعره ها برداشتند و دستک می زدند و به مسخره می خندیدند. (معارف بهاءالدین ولد).
بود در طرب صاحب دستگاه
ناستد ز دستک زدن هیچگاه.
ملاطغرا (از آنندراج).
- امثال:
دستک بزنید که هرچه بردند بردند.
، تقلب در ترازو هنگام وزن کردن، و آن چنان است که وزان در وقت کشیدن به ساعد یا مرفق به شاهین ترازو بطرف کفه ای که جنس گذاشته زور کند تا آن طرف پائین رود و بسیار بنظر آید. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا