جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بر جای

به جای

به جای
دربارۀ، درحقِ، برای مِثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)
به جای
فرهنگ فارسی عمید

برجای

برجای
مستقرثابت، پایدار پایا باقی. یا برجای بودن، در محل خود بودن، ثابت بودن برقرار بودن، بجایدر جای، در حق دربارهء. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار

برجای

برجای
مُرَکَّب اَز: بر + جای، ثابت. پایدار. برقرار. برمکان و برمحل. (ناظم الاطباء) : پادشاهان ما را آنانکه گذشته اند ایزدشان بیامرزاد و آنچه برجایند باقی داراد. (تاریخ بیهقی)، رجوع به برجا شود
لغت نامه دهخدا