جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آوازجو

آوازجو

آوازجو
شهرت طلب:
از این لافندگان وآوازجویان بگذر ای حجت
که تو مرد حق و زهدی نه مرد لاف و آوازی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

آوردجو

آوردجو
جنگ جو، جنگاور، آوردخواه، برای مِثال جهان گشت پرگُرد آوردجوی / ز خون خاست در جای ناورد، جوی (اسدی - لغت نامه - آوردجوی)
آوردجو
فرهنگ فارسی عمید

آوارجه

آوارجه
آوارچه. روزنامه و فرد حساب یومیه. (بهار عجم). گمان میکنم این کلمه مصحف اَوارِجه معرّب اواره است: الاوارجه، من کتب اصحاب الدواوین فی الخراج و نحوه. (فیروزآبادی: وَرَج). الاوارجه من کتب اصحاب الدواوین، معرّب آواره ای الناقل، لأنّه ینقل الیها الانجیذج، الذی یثبت فیه ما علی کل ّ انسان، ثم ینقل الی جریده الاخراجات و هی عِدّه اوارجات. (فیروزآبادی: ارَج). رجوع به اَواره و اوارجه شود
لغت نامه دهخدا

آوازه

آوازه
صوت آوا آواز، نغمه ترانه نوا، هر یک از دستگاههای اصلی موسیقی، خبر آگاهی اطلاع، صیت شهرت
فرهنگ لغت هوشیار

بازجو

بازجو
مفتش، کسی که ماموریت پیدا میکند از کسی در مورد امری یا اتهامی تحقیق و وارسی کند، بازجوینده
فرهنگ لغت هوشیار