جدول جو
جدول جو

معنی آفرازه

آفرازه
شعلۀ آتش، زبانۀ آتش، برای مثال خلیل وار بتان بشکند که نندیشد / ز آفرازۀ نمرود منجنیق افراز (سوزنی - ۲۱۶)
تصویری از آفرازه
تصویر آفرازه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آفرازه

آفرازه

آفرازه
شعله. زبانه. لهب:
کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند
ز آفرین تو گر باشد آفروزۀ من.
سوزنی.
خلیل وار بتان بشکند که نندیشد
زآفرازۀ نمرود منجنیق انداز.
سوزنی.
گشت ز انگشت آفرازۀ دوزخ
نیمه تن او کباب و نیمه مهرّا.
سوزنی.
نرم گشته به لوس و لابۀ من
گرم گشته به آفرازۀ من.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

آفروزه

آفروزه
فتیلۀ چراغ
آتش زنه، آتَش گیرِه، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، اَفروزِه، پَرهازِه، فُروزینِه، حَطَب، وَقید، پُدِه، پوک، شَیاع، پُد، آتَش بَرگ، هود، آتَش اَفروز، وَقود، مَرخ، پیفِه
آفروزه
فرهنگ فارسی عمید

آفروزه

آفروزه
فروزینه. گیره. آتش زنه:
کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند
ز آفرین تو گر باشد آفروزۀ من.
سوزنی.
، فتیلۀ چراغ. پلیته. ذباله. زَم
لغت نامه دهخدا

افرازه

افرازه
شعلۀ آتش. فتیله. (از فرهنگ جهانگیری) :
کنم ز آتش طبع توافرازه بلند
ز آفرین تو اگر باشد افروزۀ من.
سوزنی.
نرم گشته به بوس و لابۀ من
گرم گشته به افرازۀ من.
سوزنی.
- آتش افرازه، افرازندۀ آتش. آتش زنه. آنچه آتش را فروزد
لغت نامه دهخدا