جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آتش نفس

آتش نفس

آتش نفس
پُرشور:
آتش نفسان قیمت میخانه شناسند
افسرده دلان را به خرابات چه کار است ؟
عمعق
لغت نامه دهخدا

خوش نفس

خوش نفس
آنکه نَفَس او خوش آیند وخوشبوی بود. (یادداشت مؤلف). مبارک دم:
از عباد ملک العرش نکوکارترین
خوشخویی خوش سخنی خوش نفسی خوش حسبی.
منوچهری.
تا خوش نفسی بدست نارم
بی پای بسر دویده خواهم.
خاقانی.
چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح
خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی.
خاقانی.
ما گرچه بنطق طوطی خوش نفسیم
بر شکر گفته های سعدی مگسیم.
مجد همگر.
بخندید کای بلبل خوش نفس
تو از گفت خود مانده ای در قفس.
سعدی.
ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم
عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین.
؟ (از ترجمه محاسن اصفهان).
مجلس بزم عیش را غالیۀ مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافۀ زلف یار کو.
حافظ
لغت نامه دهخدا

خوش نفس

خوش نفس
خوش طینت. پاک طینت. خیرخواه عموم مردم. مقابل بدنَفْس. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

آتش ناک

آتش ناک
آتشین:
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینۀ شبگیر ما؟
حافظ.
- آتشناک کردن آتش زنه،بیرون کردن آتش از وی: اوری الزند، آتش ناک کرد آتش زنه را. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا