سوکدیده کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع ماتم دیدگان: ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. (صائب آنند)
ملول و غمگین، عزادار. (ناظم الاطباء). ماتمی. (آنندراج) : از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم. صائب (از آنندراج)
ملامت کشیده. ملامت زده. سرزنش دیده. نکوهیده شده. آنکه مورد عتاب و سرزنش واقع شده: بدان مشکو که فرمودی رسیدم در او مشتی ملامت دیده دیدم. نظامی. و رجوع به ترکیب ملامت دیدن ذیل ملامت شود