جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ماتم دیده

ماتم دیده

ماتم دیده
سوکدیده کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع ماتم دیدگان: ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. (صائب آنند)
فرهنگ لغت هوشیار

ماتمدیده

ماتمدیده
ملول و غمگین، عزادار. (ناظم الاطباء). ماتمی. (آنندراج) :
از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ماتم رسیده

ماتم رسیده
مصیبت رسیده. مصیبت زده. عزادار: شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون ماتم رسیدگان. (سندبادنامه ص 183)
لغت نامه دهخدا

ملامت دیده

ملامت دیده
ملامت کشیده. ملامت زده. سرزنش دیده. نکوهیده شده. آنکه مورد عتاب و سرزنش واقع شده:
بدان مشکو که فرمودی رسیدم
در او مشتی ملامت دیده دیدم.
نظامی.
و رجوع به ترکیب ملامت دیدن ذیل ملامت شود
لغت نامه دهخدا

ماتم کده

ماتم کده
سوکسرای سوکخانه محلی که در آن سوگواری کنند جای عزاداری، خانه ای که در آن غم و اندوه حکمفرما باشد غمکده
فرهنگ لغت هوشیار