معنی کم سو
- کم سو
- کم نور، کم روشنایی، ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است مثلاً چشم های مادربزرگم کم سو بود
واژههای مرتبط با کم سو
هم سو
- هم سو
- منطبق
کم رو
- کم رو
- باشرم و حیا، مقابل پررو
کم رو
- کم رو
- با شرم
کم رو
- کم رو
- خجالتی، خجول
کم سر
- کم سر
- دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
هم سو
- هم سو
- دو چیز که در یک جهت در حرکت باشند
کم سن
- کم سن
- بچه، بچه سال، خردسال، طفل، کودک، نوباوه
متضاد: مسن
دم سو
- دم سو
- تیز کردن لبه ی اشیای برنده، معاشقه
کش سو
- کش سو
- طحال