فراخ بوم فراخ بوم زمین و دشت پهناور: موضعی خوش و فراخ بوم و بسیارنعمت ازبهر ایشان اختیار کرده ام. (ترجمه تاریخ قم ص 250) لغت نامه دهخدا
فراخ روی فراخ روی تجاوز از حد خود، برای مِثال مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی - ۷۰)، آسان گیری، اسراف فرهنگ فارسی عمید
فراخ گام فراخ گام آنکه گام های بلند و فراخ برمی دارد، تیزرو، فراخ قدم، کنایه از لاابالی، بی بند و بار فرهنگ فارسی عمید