جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غرق عرق

ترق ترق

ترق ترق
حکایت آواز تیر سقف آنگاه که شروع به شکستن کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکایت آواز برخورد دو چیز عموماً
لغت نامه دهخدا

غرق مرو

غرق مرو
دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمۀ محرکه نیست. از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی. (از منتهی الارب). شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه، با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم). یاقوت در معجم البلدان گوید: غرق و غزق دو قریۀ جداگانه از قراء مرو است و ابوسعد سمعانی گوید: در مرو قریه ای به نام غزق نمیشناسم و آنچه میدانم غرق است و شاید امیر ابونصر بن ماکولا اشتباهاً به زاء آورده است
لغت نامه دهخدا

عرق عراق

عرق عراق
مهل اهل عراق است و آن حد بین نجد و تهامه باشد. و گویند عرق کوهی است در راه مکه، و ذات العرق از آن مأخوذ است. (از معجم البلدان). میقات اهل عراق است و آن در حدود دو مرحله از مکه فاصله دارد. (از اقرب الموارد). جای احرام اهل عراق در حج، و آن بادیه ای است. (منتهی الارب). نام جایی در بادیه که محل احرام اهل عراق است در حج. (ناظم الاطباء). رجوع به ذات عرق در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا

شرق شرق

شرق شرق
نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی. نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شَرَق و شرغ شرغ شود
لغت نامه دهخدا