جدول جو
جدول جو

معنی سرابستان

سرابستان
باغچه و باغ سرخانه، خانۀ بزرگ که دارای گل ها و درختان بسیار باشد، بستان سرا، بوستان سرا
تصویری از سرابستان
تصویر سرابستان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرابستان

سرابستان

سرابستان
خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعۀ مترادفات ص 134) :
از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی
در سرابستان ما اندر خزان میدار بند.
کسایی.
بالاء قرمیسین جایها ساخته بود تا بکنار رود بزرگ از سرابستانها و باغها بتابستان مقام ساختی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107).
مگر طوبی سر آمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خرابستان

خرابستان
خراب جای. خرابه. محل مخروبه:
بود غاری در آن خرابستان
خوش تر از چاه یخ بتابستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سرابوستان

سرابوستان
مقلوب بستان (بوستان) سرا:
یکی حجره خاص از پی دوستان
در حجره اندر سرابوستان.
سعدی.
رجوع به سرابستان شود
لغت نامه دهخدا

غریبستان

غریبستان
جای غریبان، خانۀ غربا، قَبرِستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورِستان، وادی خاموشان، مَقبَره، گورسان، کَرباس مَحَلِّه، گوردان، مَروَزَنه، مَرزَغَن، سُتودان، برای مِثال تا که در منزل حیات بُوَد / سال دیگر، که در غریبستان؟ (سعدی۲ - ۶۶۲)
غریبستان
فرهنگ فارسی عمید

غریبستان

غریبستان
خانه بی کسان بی کس کده، گورستان محل غریبان خانه غرباء، گورستان مقبره
فرهنگ لغت هوشیار