جدول جو
جدول جو

معنی ستو

ستو
سه تو، سه تار، ستو، مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند، پول قلب
تصویری از ستو
تصویر ستو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ستو

ستو

ستو
طنبوره را گویند که سه تار داشته باشد. (برهان) :
سیلی خوریم چون دف در عشق فخر جویان
زخمه به چنگ آور میزن ستوی ما را.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به ستا و ستار و ستاره شود، زر قلب روکش، یعنی درون آن مس یا آهن و بیرون آن نقره یا طلا باشد، و معرب آن ستوق باشد. (برهان) (انجمن آرا). مهری است که ظاهر آن زر و نقره باشد و میانه اش مس، تعریبش ستوقه است. (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا

سرو

سرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
سرو
فرهنگ نامهای ایرانی