جدول جو
جدول جو

معنی سایه نشین

سایه نشین
کسی که در سایه بنشید، کنایه از شخص بی کاره و خوش گذران که به بی کاری و بطالت عادت کرده و تن به رنج و زحمت ندهد
تصویری از سایه نشین
تصویر سایه نشین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سایه نشین

سایه نشین

سایه نشین
کسی که در سایه نشیند، کسی که تعب و و رنج روزگار ندیده و نچشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

سایه نشین

سایه نشین
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بودآفتاب.
نظامی.
، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد:
خورشید روم پرور ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

ساحل نشین

ساحل نشین
کرانه نشین آنکه در کنار دریا یا رود سکونت دارد کناره نشین
ساحل نشین
فرهنگ لغت هوشیار