جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با درستک

درستک

درستک
تصغیر درست. مسکوک کوچک:
هزاران طرف زرین طوق بسته
همه میخ درستکها شکسته.
نظامی.
رجوع به درست شود
لغت نامه دهخدا

پرستک

پرستک
خدمتگزار، آنکه در اداره یا بنگاهی خدمت می کند، مستخدم، خدمت کننده، خادم مثلاً دولت خدمتگزار
پرستک
فرهنگ فارسی عمید