جان افشانی جان افشانی جان فشانی، برای مِثال سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی / مردِ آن نیست که در حلقۀ عشاق آید (سعدی۲ - ۴۴۷) فرهنگ فارسی عمید
جان فشاندن جان فشاندن جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندنجان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی، برای مِثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹) فرهنگ فارسی عمید