جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با جان فرسا

توان فرسا

توان فرسا
ناتوان کننده. ازبین برندۀ نیرو. پایمال کننده قدرت. ضعیف کننده. رجوع به توان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

توان فرسا

توان فرسا
تحمل گداز، توان سوز، خسته کننده، سخت، شاق، طاقت سوز، طاقت فرسا، کمرشکن، ناتوان ساز، ناتوان کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

جان فزا

جان فزا
آنچه باعث نشاط شود، آنچه به انسان روح و روان و نشاط بدهد
آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، جان اَفزا، چِشمِۀ خِضر، شَربَتِ خِضر، عِینُ الحَیات، ماالحَیاة، آبِ خِضر، چِشمِۀ حَیات، شَربَتِ حَیَوان، چِشمِۀ حِیوان، آبِ حَیات، چِشمِۀ اِلیاس، چِشمِۀ نوش، آبِ بَقا، نوشاب، آبِ حِیوان، چِشمِۀ زِندِگیبرای مِثال جهان دار یزدان گوای من است / که دیدار تو جان فزای من است (فردوسی۲ - ۲/۷۵۸)
جان فزا
فرهنگ فارسی عمید

جان آسا

جان آسا
دلپذیر، دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد
جان آسا
فرهنگ فارسی عمید

جان فزا

جان فزا
افزاینده جان، آن چه که موجب نشاط روان شود، آب حیات، آب زندگانی
جان فزا
فرهنگ فارسی معین