جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرآزرم

پرآرزو

پرآرزو
بسیار آرزومند، دارای آرزوی بسیار، برای مِثال کنون گر شاد و گر غمناک رفتم / دلی پرآرزو با خاک رفتم (عطار۱ - ۲۰۲)
پرآرزو
فرهنگ فارسی عمید

پرآزار

پرآزار
بسیار آزرده، سخت رنجیده، دردمند، برای مِثال دل من پرآزار از آن بدسگال / نبد دست من چیره بر بدهمال (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳)، بسیار آزار دهنده، برای مِثال ز کندی به تیزی نهادند روی / پرآزار گشتند و پرخاش جوی (فردوسی - لغت نامه - پرآزار)
پرآزار
فرهنگ فارسی عمید

پروفرم

پروفرم
برگ پیش فروشی که در آن قیمت کالا و هزینه حمل قید شود و مدت اعتبار معینی داشته باشد، پیش برگ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین

پرآزار

پرآزار
سخت آرزده. سخت رنجیده و دردمند:
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیره بر بدهمال.
بوشکور.
اغلب با گشتن ترکیب شود:
یکی گفت اسفندیار از پدر
پرآزار گشت و بپیچید سر.
فردوسی.
چو بشنید گفتار موبد قباد
برآشفت و اندر سخن داد داد
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت.
فردوسی.
به ایران کنون کار دشوار گشت
فزونتر بر آن دل پرآزار گشت.
فردوسی.
، سخت آزاردهنده:
ز بیشی بکژی نهادند روی
پرآزار گشتند و پرخاشجوی.
فردوسی.
ز کندی به تیزی نهادند روی
پرآزار گشتند و پرخاشجوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پرآرزو

پرآرزو
سخت آرزومند:
بمانم پر از درد و اندوه و خشم
پر از آرزو دل، پراز آب چشم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا