جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بر کردن

بر کردن

بر کردن
در تداول عامه، دوام آوردن. (یادداشت مؤلف). زنده ماندن. بر جای ماندن. بجای ماندن: این بچه زیر دست این نامادریها بر نمی کند. یهودی در آذربایجان بر نمی کند. زیر دست این ناکس هیچ کس بر نمی کند. به تن او جاجیم هم بر نمی کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بسر کردن

بسر کردن
باخر رسانیدن چیزی را بسر بردن، موافقت کردن با چیزی
بسر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

در کردن

در کردن
بیرون کردن خارج کردن، یا در کردن تیر (گلوله) پرتاب کردن تیر (گلوله)، گنجانیدن داخل کردن (از اضداد)، کم کردن حط کردن موضوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار