جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اهل قل

اهل دل

اهل دل
صاحب دل، زنده دل، روشن ضمیر، در تصوف کسی که از سَر گذشته و طالب سِر است و حالات وجدانی را به هر عبارت که خواهد بیان کند، عارف، خداشناس برای مثال چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست / سخن شناس نه ای دلبرا خطا اینجاست (حافظ)
اهل دل
فرهنگ فارسی عمید

اهل قلم

اهل قلم
کاتب. نویسنده. محرران دفتر. (آنندراج). کاتب و منشی. (ناظم الاطباء) :
شود سعادت و دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچۀ این استخوان بدر نرود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اهل دل

اهل دل
صاحب دل. (آنندراج). اهل ذوق و مکاشفه. سالک طریق دل. مقابل اصحاب عقل:
دل اهل دل است آن کعبۀ داد
مکن ویران مر او را دار آباد.
ناصرخسرو.
جهالت ظلمت جان و جهان است
بر اهل دل این معنی عیان است.
ناصرخسرو.
از مدرسه برنخاست یک اهل دلی
ویران شود این خرابه دارالجهل است.
(منسوب به خیام).
یا اگر گویی اهل دل کس هست
گویدت دل، خطاست این گفتار.
خاقانی.
تو ای عطار گرچه دل نداری
ولیکن اهل دل را ذوفنونی.
عطار.
از آن اهل دل در پی هر کسند
که باشد که روزی به منزل رسند.
سعدی.
الا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی.
سعدی.
توان گفت با اهل دل کو بماند.
سعدی.
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی.
حافظ.
کلید قفل سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند.
حافظ.
درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

اهل قبله

اهل قبله
مسلمانان، به اعتبار این که رو به قبله نماز می کنند
اهل قبله
فرهنگ فارسی عمید

اهل حال

اهل حال
واقفان بر رازها و چگونگی چیزها، زنده دل، خوش گذران
اهل حال
فرهنگ فارسی عمید