جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اهل فراش

اهل فراش

اهل فراش
مریض و ذی فراش. (آنندراج). در بسترافتاده. (ناظم الاطباء) ، کسان سرای، زوجه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جای. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اهل افراط

اهل افراط
گزافندگان آنان را} اهل غلو {نیز نامیده اند زیرا برخی از پیشوایان را با خدا برابر دانسته اند (فضل بن شادان نیشابوری گزارش جنیدی)
فرهنگ لغت هوشیار

اهل راز

اهل راز
اهل سر. اهل باطن. کسی که بر رازها واقف است. کسی که از اسرار آگاهست:
رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند
که گوش و هوش به پیغام اهل راز کنید.
حافظ.
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد.
حافظ.
خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوتۀ هجران کنند.
حافظ.
رجوع به راز و اسرار شود
لغت نامه دهخدا