معنی هنرنمایی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هنرنمایی
هنرنمایی
- هنرنمایی
- نشان دادن و اظهار کردن هنر:
چون در جهان نماندت آب هنرنمایی
ای سوخته توانی کاین خام کم درایی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
هنرنمای
- هنرنمای
- آنکه هنر و کاردانی خود را به دیگران بنماید: دانا چو طبلۀ عطار است، خاموش و هنرنمای. (گلستان)
لغت نامه دهخدا