جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با واپس رفتن

واپس رفتن

واپس رفتن
دست کشیدن. کناره کردن، عقب کشیدن، بازایستادن. عقب رفتن. بازرفتن. (ناظم الاطباء) :
هر که صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی.
- واپس رفتن آب دریا و رودخانه، جزر
لغت نامه دهخدا

واپس گفتن

واپس گفتن
بازگفتن. واگو کردن. بازگو کردن:
چو سایه روسیاه آنکس نشیند
که واپس گوید آنچ از پیش بیند.
نظامی.
گنج کسی برد که با کس نگفت
نطق کسی یافت که واپس نگفت.
خواجو.
و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا

واپس گرفتن

واپس گرفتن
بازگرفتن. دوباره پس گرفتن، بازپس استادن. (ناظم الاطباء). استرجاع. (آنندراج). و رجوع به واپس ایستادن و واپس استیدن شود
لغت نامه دهخدا

بازپس رفتن

بازپس رفتن
بعقب رفتن. (ناظم الاطباء). پس پس رفتن. واپس رفتن: احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436).
هر کمان کز پس کشندش بیشتر
تیر او بیشک رود در پیشتر
بازپس نرود بره گر حیله ساز
کی تواند جُسْت ز آب رود باز؟
عطار.
و رجوع به بازپس سپردن شود
لغت نامه دهخدا

واپس جستن

واپس جستن
به عقب جستن:
جست واپس ز زیر شمشیرش
جز گریختن نماند تدبیرش.
میرنظمی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا

پس رفتن

پس رفتن
عقب رفتن، عقب رفتن مقابل پیش آمدن، تنزل مقابل پیش رفتن پیش آمدن
پس رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

وا رفتن

وا رفتن
سست و بی حال شدن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن
وا رفتن
فرهنگ فارسی عمید