جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گشاده خاطر

گشاده خاطر

گشاده خاطر
روشن بین کسی که دارای ذهنی روشن و وقاد باشد روشن ضمیر
گشاده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار

کشیده خاطر

کشیده خاطر
آزرده دل. شکسته دل. (آنندراج). رنجیده. آزرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گشاده کار

گشاده کار
آنکه در کارها جرات و جسارت بخرج دهد کسی که امور را بخوبی فیصل دهد مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار را گشاده کاری باید
فرهنگ لغت هوشیار

زاده خاطر

زاده خاطر
کنایه از نظم و نثر و آن چه زادۀ طبیعت باشد همچون صوت و کار و عمل. (برهان قاطع). فکر. منشاَّت. شعر و غزل و امثال آن. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

گشاده کار

گشاده کار
آن که در کارها جرأت نماید و زود آنها را فیصل دهد. مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است، اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار راگشاده کاری باید. امیر گفت: شاگردان بددل و بسته کار باشند، چون استاد شدند و وجیه گشتند کار دیگرگون کنند. (تاریخ بیهقی). (قمر دلالت کند بر)... گشاده کار بامردمان و عزیز بر ایشان. (التفهیم چ تهران ص 384)
لغت نامه دهخدا