کندآور. به معنی ’کنداگر’ است که حکیم و دانا باشد. (برهان). حکیم و فیلسوف و دانا را گویند. (فرهنگ جهانگیری). کندا و کنداگر. دانا و حکیم. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). حکیم و دانا. (ناظم الاطباء) (از غیاث) : سران بزرگ از همه کشوران پزشکان دانا و کنداوران همه سوی شاه زمین آمدند ببستند کشتی به دین آمدند... ره بت پرستی پراکنده شد به یزدان پرستی برآکنده شد. دقیقی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 3 ص 1319). ، مبارز وپهلوان. (برهان). شجاع ودلیر و پهلوان. (فرهنگ جهانگیری). شجاع و دلیر و پهلوان. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). پهلوان و دلیر و جنگجو دلاور و مبارز. (ناظم الاطباء). مردمردانه باشد. (نسخه ای از اسدی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرد سپاهی و مردانه بود. (نسخه ای از اسدی از یادداشت ایضاً) : چو گرگین و چون زنگۀ شاوران همه نامداران کندآوران. فردوسی. که آنسو فراوان مرالشکرند بسی پهلوانان کندآورند. فردوسی. بشد با دلیران و کندآوران بمهمانی شاه هاماوران. فردوسی. نه شمشیر کندآوران کند بود که کین آوری ز اختر تند بود. سعدی (کلیات چ فروغی ص 324). ، سپهسالار. (برهان) (ناظم الاطباء). این لغت در فرهنگها به صورت گندآور آمده است، بعضی فضلای معاصر صورت اخیر را صحیح دانسته اند. نولدکه و هرن و هوبشمان آن را با کاف تازی از ریشه ’کند’ به معنی شجاع نقل کرده اند. ولف نیز در فهرست شاهنامه ’کندآور’ و ’کندآوری’ را با کاف تازی آورده است. بنابراین ’کندآور’ باید مرکب از کندا (شجاعت) + ور (پسوند اتصاف) باشد نه از کند (شجاع) + آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکب از اسم آید: رزم آور. تناور. دلاور. رجوع کنید به آور و گندآور. (حاشیۀ برهان چ معین). به همه معانی رجوع به کندا و کنداگر و گندا و گنداور و آور در همین لغت نامه و مادۀ بعد شود
شجاع دلیر پهلوان: نه شمشیر کنداور ان کند بود که کین آوری ز اختر تند بود (سعدی) توضیح این لغت در کتب بصورت کنداور کندآور گنداور و گندآور ضبط شده و آنرا بمعانی شجاع و دلیر و پهلوان سپهسالار و سردار منجم و حکیم آورده اند. نولد که و هرن و هوبشمان آنرا با کاف تازی از ریشه کند بمعنی شجاع گرفته اند. ولف نیز در فهرست شاهنامه کندآور و کندآوری را با کاف تازی آورده است. بنابرین کندآور باید مرکب از: کندا (شجاعت) ور (پسوند اتصاف) باشد نه از: کند آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکب از اسم آید: رزم آور تناور دلاور. در لغت نامه دهخدا (در کلمه آور آمده: کلمه گندآور چون گفته های فرهنگ نویسان در عربی یا فارسی و مضموم یا مفتوح بودن کاف مضطر بست معنی مجموع مرکب آن ظاهر نیست چه گاهی جز اول کلمه را کندا گرفته اند و گاهی گند اصل کلمه جند عرب دانسته اند و از این رو کندآور را حکیم و فیلسوف معنی کرده اند و گندآور را معنی قائد و سپهسالار داده اند. معنی فیلسوف برای کند آور درست نمی نماید چه خود کندا را فرهنگ نویسان معنی حکیم و فیلسوف میدهند و درین صورت کنداور معنی معقولی ندارد و اگر کلمه گندآور مرکب از گند بمعنی جند باشد معانی شجاع و دلیر در آن توسع یا مسامحه است. صاحب اقرب الموارد گوید: الکند بالضم الشرس الشدید فارسی نقله فریتغ عن بعض کتب العرب. و هم او گوید الکنداکر الشجاع الجسور فارسیه نقلها فریتغ عن بعض کتب العرب. مرحوم بهار معتقد بود که گنداور مرکب از گند (جند) بمعنی خایه و بیضه است و امروزه هم در تداول عامه گویند: فلان مردی خایه دار است و آن تعبیر مثلی است که از آن اقتحام مرد و مقتحم بودن او را اراده کنند. نگه کن سواران و گند آوران چو بهرام و چون زنگه شاوران. (فردوسی) همه ریگ صحرا مرا لشکرند همه نره شیران و گند آورند. (فردوسی) مع هذا این حدس بعید مینماید. از مجموع این مباحث چنین نتیجه میگیریم: کنداور با کاف تازی بمعنی شجاع و دلیر لغه صحیح است و در بیت سعدی (که در بالا نقل شده) بین کنداور و کند تجنیس است، گندآور با کاف پارسی بمعنی لشکر آرا سپه آرا سپهسالار هم درست است، بمعنی منجم و حکیم لغه کندا صحیح است نه کندآور مع هذا کنداوری را مسامحه بمعنی حکمت و دانا یی استعمال کرده اند