جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کشت کردن

کشت کردن

کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
کشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

کشت کردن

کشت کردن
زراعت کردن. فلاحت کردن. زرع. حرث. احتراث. ازدراع. حراثه. (ترجمان القرآن) (حبیش تفلیسی) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) :
هین مگو کاینک فلانی کشت کرد
در فلان سال و ملخ کشتش بخورد.
مولوی.
خوبکاران او چو کشت کنند
گاو در خرمن بهشت کنند.
اوحدی.
چو دستت می دهد امروز کشتی
بکن کز وی بفردا در بهشتی.
پوریای ولی
لغت نامه دهخدا

دشت کردن

دشت کردن
فروختن جنس اولین بار در هر روز نخستین بار پول گرفتن
دشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نشت کردن

نشت کردن
آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
نشت کردن
فرهنگ فارسی عمید

پشت کردن

پشت کردن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
پشت کردن
فرهنگ فارسی عمید

کشف کردن

کشف کردن
یافتن، آشکاراندن آشکار کردن آشکار ساختن پیدا کردن: یکی جریده اعمال خود نکردم کشف هزار کس را کردم بمدح (حساب) مستغرق. (انوری)، بر طرف کردن زایل کردن: اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردالله ما را از انقیاد و تتبع مراد او چاره نباشد، (مرز بان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار

کشتن کردن

کشتن کردن
مقاتله: (و با ایشان کشتن مکنید) (کشف الاسرار: 512 در ترجمهء: و لاتقالو هم)
کشتن کردن
فرهنگ لغت هوشیار