جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرو پوشیدن

فروپوشیدن

فروپوشیدن
به تن کردن. پوشیدن:
چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع
پشت روی سپهی، اصل فروع ظفری.
فرخی.
، نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن. (ناظم الاطباء) :
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فروپوشد.
سعدی (گلستان).
رجوع به پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا

رو پوشیدن

رو پوشیدن
پوشانیدن چهره بوسیلۀ نقاب و روبند و برقع. نقاب و روبند بر چهره افکندن. روبند بر روی زدن. نقاب زدن بر رخسار، نهان کردن چهره از شرم و ترس در مقابل جمع، پوشانیدن روی چیزی تا از برف وباران و باد و آفتاب و گرد و خاک و پشه و نظر مردمان و امثال آن در امان بماند. و رجوع به روپوش شود
لغت نامه دهخدا

فرو مولیدن

فرو مولیدن
مولیدن، درنگ کردن، تاخیر کردن، عقب ماندن، واپس خزیدن و به در درفتن
فرو مولیدن
فرهنگ فارسی عمید

فرو مولیدن

فرو مولیدن
به پایین خزیدن و لغزیدن، درنگ کردن دیر ماندن
فرو مولیدن
فرهنگ لغت هوشیار