جدول جو
جدول جو

معنی فرمان برداری

فرمان برداری
اطاعت، فرمان بردن
تصویری از فرمان برداری
تصویر فرمان برداری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرمان برداری

فرمان برداری

فرمان برداری
فرمان بری. فرمان به جا آوردن. (یادداشت به خط مؤلف) : در ریاضت و تعلیم او و شرایط خدمت و لوازم فرمان برداری قیام نمود. (سندبادنامه).
- فرمان برداری کردن، اطاعت کردن. مطیع شدن و تسلیم شدن. (ناظم الاطباء).
- فرمان برداری نمودن، فرمان برداری کردن. پذیرفتن. (یادداشت به خط مؤلف) : فرمان برداری باید نمود به هرچه خداوند فرماید. (تاریخ بیهقی). دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید. فرمان برداری باید نمود. (تاریخ بیهقی). زن فرمان برداری نمود. (کلیله و دمنه). رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا

فرمان بردار

فرمان بردار
آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید