فریبنده. حیله ساز. رنگ آمیز. (ناظم الاطباء). گمراه کننده: از نظر دل به جهان کن نظر زآنکه غلطکار بود چشم سر. امیرخسرو دهلوی. ، غلطکننده. خطاکننده. خطاکار
کسی که سیم و زر ناسره به کار ببرد، برای مِثال خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جویی / کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد (خاقانی - ۸۵۱)، کسی که پول قلب سکه بزند
پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد