جدول جو
جدول جو

معنی غالبا

غالبا
اغلب اوقات، بیشتر، اکثراً مثلاً کتاب هایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده
تصویری از غالبا
تصویر غالبا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غالبا

غالبا

غالبا
بیشتر بیشتر اغلب اکثر اوقات: غالبا به ما سر می زند، به احتمال غالب ظاهرا: محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را غالبا دیوانه می داند من فرزانه را. (سلمان)
فرهنگ لغت هوشیار

کالبا

کالبا
آش کشک ساییده کشکاب کالجوش: (کالبا خوردم و میلم بهریسه زرتست لیکن از آن زرت و آب و هوای ملبار) (بسحاق اطعمه)
کالبا
فرهنگ لغت هوشیار

کالبا

کالبا
کالجوش، آش کشک سائیده است که کشکاب نیز گویند، (دیوان بسحاق اطعمه ص 181) :
کالبا خوردم و میلم به هریسۀ زر تست
لیکن از آن زرت و آب هوای ملبار،
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

غالبی

غالبی
ناحیه ای است در لرستان که در آن جا در امتداد شوسۀ بین تنگ تیر و کلهر معادن زغال سنگ کشف گردیده است
لغت نامه دهخدا