درنوردیدن، پیمودن، در علوم ادبی در علم عروض اسقاط حرف چهارم ساکن از مستفعلن که مستعلن باقی بماند و نقل به مفتعلن شود و از مفعولات معولات نقل به فاعلات شود، مقابل نشر، پیچیدن، لا، نورد، شکن طی کردن: پیمودن، درنوردیدن، توافق کردن در قیمت چیزی طی طریق کردن: درنوردیدن راه، گذشتن از راهی، در تصوف پیمودن مراحل سلوکدرنوردیدن، پیمودن، در علوم ادبی در علم عروض اسقاط حرف چهارم ساکن از مستفعلن که مستعلن باقی بماند و نقل به مفتعلن شود و از مفعولات معولات نقل به فاعلات شود، مقابلِ نشر، پیچیدن، لا، نورد، شکن طی کردن: پیمودن، درنوردیدن، توافق کردن در قیمت چیزی طی طریق کردن: درنوردیدن راه، گذشتن از راهی، در تصوف پیمودن مراحل سلوک