جدول جو
جدول جو

معنی سبک پی

سبک پی
تندرو، روندۀ چابک، برای مثال سبک پی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱ - ۵۹ حاشیه)
تصویری از سبک پی
تصویر سبک پی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبک پی

سبک پی

سبک پی
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
فرهنگ لغت هوشیار

سبک پی

سبک پی
تیزرو. تند:
بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک
شکارها که بر او تیر برده بود بکار.
فرخی.
این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست
در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی.
سنایی.
سبک پی چو یاران بمنزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند.
سعدی (بوستان).
بت نغمه امشب سبک پی شده
سراسر ره کوچۀ نی شده.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سبک پر

سبک پر
پرنده ای که تند و تیز پرواز کند، پرندۀ تیزپر، تیزپر، برای مِثال ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبک پر است (اثیرالدین اخسیکتی - ۴۷)
سبک پر
فرهنگ فارسی عمید

سبک پا

سبک پا
تندرو، چابک، چالاک، آنچه در جایی آرام نمی گیرد، گریزپا، سبک گام
سبک پا
فرهنگ فارسی عمید

سبک پوی

سبک پوی
تیزرونده. تندرو:
از اندیشۀ دل سبک پوی تر
ز رای خردمند ره جوی تر.
اسدی
لغت نامه دهخدا

سبک پری

سبک پری
تیز پریدن. تیزروی:
تیزتر از کبوتری برج ببرج می پرد
بیضۀ زر همی نهد دربدر از سبکپری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سبک پر

سبک پر
تیزپرواز. (آنندراج). تیزپر. تیزرو. مسرع:
نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر ما
بسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است.
ناصرخسرو.
ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ
آن چابکی که در پر باز سبکپر است.
اثیر اخسیکتی.
بس سبکپر مپر ای مرغ که می نامه بری
تا ز رخ پای ترا خردۀ زر بربندم.
خاقانی.
روان شد در هوا باز سبکپر
جهان خالی شد از کبک و کبوتر.
نظامی.
از آن باغ سبکپرمانده پر داغ
جهان تاریک بر وی چون پر زاغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا