معنی زه کشی
- زه کشی
- خشکاندن آب باتلاق، عمل خشکاندن باتلاق به وسیلۀ کندن گودال ها یا نهرهای کوچک و بردن آب های زائد به گودال ها و زمین های پست
واژههای مرتبط با زه کشی
زه کشی
- زه کشی
- خشکاندن آب زمین
زه کشی
- زه کشی
- خشکاندن آب زمین
زه کشی
- زه کشی
- عمل کندن جویهای گود تا رطوبت یا آب اراضی باتلاقی در آن گرد آمده زمین خشک و سالم شود. جداولی که در باتلاقها کنند برای اخراج آبهای عفن، تا زمین خشک و آمادۀ زراعت شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خشکانیدن آب زمین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
زه کش
- زه کش
- که زه کشی کند. رجوع به مادۀ بعد شود
اره کشی
- اره کشی
- کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
به کلی
- به کلی
- سراسر همه همگی
آهن کشی
- آهن کشی
- عمل و شغل کسی که در گاراژها برای محکم تر شدن اسکلت اتومبیلها محل اتصال اجزای اسکلت را با تسمه های آهن مجددا می پیوندد
زه کشیدن
- زه کشیدن
- کشیدن زه کمان، سخت جراحت شدن تیر کشیدن عضله ها
چک کشی
- چک کشی
- گرفتن پول از حساب شخصی بوسیله چک چک نویسی
