جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیشه ورز

پیشه ورز

پیشه ورز
ورنده پیشه پیشه کار: سپاهی نباید که با پیشه ور بیک روی جویند هر دو هنر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشه ورز

پیشه ورز
ورزندۀ پیشه. پیشه ور. پیشه کار. کارورز:
سپاهی نباید که با پیشه ور
به یکروی جویند هر دو هنر
یکی پیشه ورز و یکی گرزدار
سزاوار هرکس پدید است کار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشه وری

پیشه وری
عمل پیشه ور: و طبقۀ سوم بعضی را پیشه وری فرمود چون نانوا و بقال و قصاب و بنا و دیگر پیشه ها. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 31). بوقت استخلاص ماوراءالنهر و خراسان به اسم پیشه وری و جانورداری جماعتی را بحشر بدان حدود رانده. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشه ور

پیشه ور
اهل حرفه صنعتگر صانع صنعتکار پیشه کار پیشه گر: و پیشه ور و بازرگان بیشتر غریب اند زیرا که مردمان این ناحیت (قارن) جز لشکری و برزیگر نباشند. توضیح فرهنگستان پیشه وران (جمع پیشه ور) را بجای کسبه و اصناف پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشه ور

پیشه ور
کسی که دارای کار و هنر و پیشه است، پیشه کار، پیشه گر، دارای پیشه، برای مِثال به پایان رسد کیسۀ سیم و زر / نگردد تهی کیسۀ پیشه ور (سعدی۱ - ۱۶۵)
پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید