معنی با هم آمدن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با با هم آمدن
به هم آمدن
- به هم آمدن
- کنایه از به هم پیوستن دو چیز، سربه هم آوردن
فرهنگ فارسی عمید
باز هم آمدن
- باز هم آمدن
- بهم آمدن. التیام یافتن:
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید
از جای جراحت نتوان برد سنان را.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
باهم آمدن
- باهم آمدن
- همراه آمدن. معاً آمدن. به اتفاق هم آمدن. (ناظم الاطباء). انضمام. تقلص. احلاب. (تاج المصادر بیهقی). در صحبت یکدیگر فرارسیدن.
لغت نامه دهخدا