مخفف اوسو باشدکه بمعنی ربودن و ربایندگی و ربایش است. (برهان) ، گروهی از فارسیان نژاده. (التفهیم). دهقانان و شهزادگان و مرزبانان. اساوره. رجوع به اخبارالطوال ص 302 و خاندان نوبختی ص 62 و 67 شود، (در اصطلاح نظام) بواحد سواره نظام اطلاق شود
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 549 تن. شیعه. زبان: فارسی. آب آن از قنات است. محصول آن غلات، تریاک، بنشن. شغل اهالی آنجا زراعت، گله داری، جاجیم، پلاس و قالیچه بافی است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
طرف. (برهان) (انجمن آرا). سو. (برهان). سوی. (جهانگیری) (انجمن آرا). جانب. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) : خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو. سوزنی (در هجو جلالی شاعر که پدر او ترسا بود). فرهنگها به استناد همین بیت، معنی ’اسو’ را سوی و طرف و جانب گفته اند، لکن کلمه اگر بمعنی سوی و جانب باشد معنی نمیدهد مگر اینکه ’اسو’ را مرکب فرض کنیم از اَ بمعنی (از این) و سو بمعنی جانب، آن وقت شعر معنی گونه ای شاید بدهد ولی آن هم درست نیست، چه در آن صورت قافیۀ سو در قطعۀ کوتاهی تکرار میشود و حال آنکه سوزنی در همه جا حتی در قصاید طویل هم هیچ وقت قافیه را تکرار نمیکند. معنی این کلمه در بیت سوزنی معلوم نیست.