معنی وی کردن
وی کردن
افزایش پیدا کردن
تصویر وی کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با وی کردن
طی کردن
طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، پوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
روی کردن
روی کردن
توجه، اقبال، استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
پی کردن
پی کردن
تعقیب کردن آن، دنبال کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
شوی کردن
شوی کردن
شوهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
وا کردن
وا کردن
باز کردن، گشودن، حل کردن
فرهنگ فارسی عمید
ول کردن
ول کردن
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
وز کردن
وز کردن
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
طی کردن
طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، توافق کردن در قیمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
روی کردن
روی کردن
رو کردن، توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید