جدول جو
جدول جو

معنی نیوش

نیوش
نیوشیدن، نیوشنده، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً سخن نیوش، نصیحت نیوش
تصویری از نیوش
تصویر نیوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نیوش

نیوش

نیوش
امر از نیوشیدن: گوش کن، بشنو، در ترکیب بمعنی نیوشنده آید: پند نیوش سخن نیوش نصیحت نیوش
فرهنگ لغت هوشیار

نیوش

نیوش
مادۀ فعل مضارع از نیوشیدن رجوع به نیوشیدن شود، در ترکیب با کلمات دیگر به معنی نیوشنده آید: نصیحت نیوش، پندنیوش،
استماع، توجه، (ناظم الاطباء)، گوش دادن سخن باشد، نیوشه، (لغت فرس اسدی)، رجوع به نیوشه شود
لغت نامه دهخدا

جیوش

جیوش
جمع جیش، سپاهان جمع جیش. لشکرها سپاهها، لشگریان سپاهیان
جیوش
فرهنگ لغت هوشیار

خیوش

خیوش
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها، جمع خیش، جامه های بد بافت
خیوش
فرهنگ لغت هوشیار