معنی نعجه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نعجه
نعجه
نعجه
گوسفند ماده میش، گاو دشتی گوسفند ماده، جمع نعاج نعجات
فرهنگ لغت هوشیار
نعجه
نعجه
نعجه. رجوع به نَعجَه شود: همچو داودم نود نعجه مراست طَمْع در نعجۀ حریفم هم بجاست. مولوی
لغت نامه دهخدا
نعجه
نعجه
ماده میش. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (دهار). میش ماده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). میش. (غیاث اللغات). گوسفند ماده. ج، نَعَجات و نعاج، گاو. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). گاو دشتی. (منتهی الارب) ، مادۀ گوسفند و آهو و گاو و گوسفند کوهی. (از متن اللغه). مادۀ آهو و ماده گاو دشتی. (دهار). ج، نعاج، نعجات، به کنایت زن را نعجه گویند. (از تاج العروس) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نجعه
نجعه
نجعه در فارسی گیاه جستن، جست و جوی آب و گیاه، خوراک دلپذیر گیاه جستن خواستن گیاه در جای آن، جستجوی آب وعلف، خوراک مطلوب: ... وتانه بس دیر لهنه کلاب ونجعه ذئاب خواهندشد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.