جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ندبه کردن

ندبه کردن

ندبه کردن
شیون کردن. گریه و زاری کردن، به عجز و زاری التماس کردن. (یادداشت مؤلف) ، نوحه سرائی کردن. بر مرده گریستن. زبان گرفتن بر مرده. (یادداشت مؤلف). در تمام معانی رجوع به ندبه شود
لغت نامه دهخدا

نوبه کردن

نوبه کردن
تب کردن. تب نوبه کردن. در ساعت معین به تب و لرزه افتادن
لغت نامه دهخدا

دبه کردن

دبه کردن
پس از قبول معامله ای بار دیگر افزونی خواستن، دبه در آوردن
دبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

دبه کردن

دبه کردن
جر زدن. دبه درآوردن. دبه آوردن. پس از قرارداد کتبی یا قولی از قرار و قول زیاده خواستن. وادنگ کردن. زیر حرف خود زدن. وادنگ درآوردن. از قول برگشتن.
- عشقش دبه کردن، ازنو بفکری فراموش شده افتادن. ازنو بصرافت چیزی فراموش شده افتادن
لغت نامه دهخدا

زنده کردن

زنده کردن
جان بخشیده به زندگی بازگرداندن حیات بخشیدن احیاء، از تنگدستی و فقر بیرون آمدن سامان دادن به کار کسی. زنده کننده احیا کننده محیی
فرهنگ لغت هوشیار