جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نتانت

نتانت

نتانت
نتانه. بدبوئی. گندگی. نتونت. ناخوشبوئی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نتانه شود
لغت نامه دهخدا

متانت

متانت
استواری و محکمی، پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام
متانت
فرهنگ لغت هوشیار

متانت

متانت
استواری و محکمی. (غیاث). پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام. (ناظم الاطباء) :
ای عزم تو بادی که در متانت
بنیاد چو کوه استوار دارد.
مسعودسعد (دیوان ص 100).
چون کاری کند (شیر) ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رای... خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه). و به متانت این دلیل اعتراف نمودند. (لباب الالباب)، رزانت. پخته کاری. جزالت. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و... نباشد. (سندبادنامه ص 5). این قاضی در کمال فضل و متانت علم و تبحر در منقول و معقول فریدالدهر و یگانه روزگار بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283). و بدان رقعه برغور فضل و متانت ادب و بلاغت سخن و کمال هنر او استدلال می توان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285)، تمرد و سرکشی. (ناظم الاطباء)، قوت بسیار. نیرومندی سخت. (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سخت شدن. سنگینی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، وقار و رجوع به ’متانه’ شود
لغت نامه دهخدا

نتونت

نتونت
نتانت. نتن. گندیدگی. گَنده شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

نتانه

نتانه
بدبوی گشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد). ناخوشبوی شدن. نتونه. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). گَنده شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

تانت

تانت
جزیره ای به انگلستان در انتهای شمال شرقی ’کنت’. مساحت سطح آن 106 کیلومترمربع است و120000 تن سکنه دارد. سرزمینی است حاصلخیز و کشاورزی آن بسیار خوب است و ساحل آن مورد توجه مردم است
لغت نامه دهخدا