جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مهمان سرا

مهمان سرا

مهمان سرا
مهمانخانه. سرای خاص مهمانان. میهمان سرا. میهمان سرای. ثوی:
دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش
تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام.
خاقانی.
ز درویش خالی نبودی درش
مسافر به مهمانسرا اندرش.
سعدی (بوستان).
، فندق. هتل. مهمانخانه. فنتق، رباط. جایی که پیوسته به فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و خانقاهها و لنگرها:
اهل مهمان سرای عالم را
لطف عام تو میزبان باشد.
وحشی.
، کنایه از دنیا و روزگار است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مهمان سرای

مهمان سرای
مهمان سرا. سرا و خانه پذیرایی از مهمانان:
چون به درگه کشید صف سپهش
کرد مهمانسرای بارگهش.
نظامی.
ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم
ز التفات به مهمان سرای دهقانی.
سعدی.
روان شد به مهمان سرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر.
سعدی (بوستان).
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامد به مهمانسرای خلیل.
سعدی (بوستان).
رقیبان مهمانسرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل.
سعدی (بوستان).
، رباط. (منتهی الارب). آنجا که به مسافران و فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و لنگرها و خانقاهها:
سزد آنکه ماند پس از وی بجای
پل و برکه و خوان و مهمانسرای.
سعدی (بوستان).
، مهمانخانه. فندق. فنتق، کنایه از دنیاست
لغت نامه دهخدا

مهمان دار

مهمان دار
کسی که در قطار یا هواپیما از مسافران پذیرایی می کند، کسی که مهمان دارد و از او پذیرایی می کند، میزبان
مهمان دار
فرهنگ فارسی عمید

آرمان سرا

آرمان سرا
آرمان سرای. سرای حسرت. این جهان. ایرمان سرای
لغت نامه دهخدا

عثمان سرا

عثمان سرا
ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان تنکابن، واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ تنکابن به چالوس. 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

میهمانسرا

میهمانسرا
مهمان سرا:
این زمین میهمانسرایی دان
آدمی را چو کدخدایی دان.
سنائی.
و رجوع به مهمانسرا شود
لغت نامه دهخدا