مهمانخانه. سرای خاص مهمانان. میهمان سرا. میهمان سرای. ثوی: دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام. خاقانی. ز درویش خالی نبودی درش مسافر به مهمانسرا اندرش. سعدی (بوستان). ، فندق. هتل. مهمانخانه. فنتق، رباط. جایی که پیوسته به فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و خانقاهها و لنگرها: اهل مهمان سرای عالم را لطف عام تو میزبان باشد. وحشی. ، کنایه از دنیا و روزگار است. (آنندراج)
مهمان سرا. سرا و خانه پذیرایی از مهمانان: چون به درگه کشید صف سپهش کرد مهمانسرای بارگهش. نظامی. ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم ز التفات به مهمان سرای دهقانی. سعدی. روان شد به مهمان سرای امیر غلامان سلطان زدندش به تیر. سعدی (بوستان). شنیدم که یک هفته ابن السبیل نیامد به مهمانسرای خلیل. سعدی (بوستان). رقیبان مهمانسرای خلیل به عزت نشاندند پیر ذلیل. سعدی (بوستان). ، رباط. (منتهی الارب). آنجا که به مسافران و فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و لنگرها و خانقاهها: سزد آنکه ماند پس از وی بجای پل و برکه و خوان و مهمانسرای. سعدی (بوستان). ، مهمانخانه. فندق. فنتق، کنایه از دنیاست
ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان تنکابن، واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ تنکابن به چالوس. 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)