معنی محنت بار - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با محنت بار
محنت بار
- محنت بار
- اندوه بار. سختی آور. رنج آور. نکبت بار. سخت. پرمشقت
لغت نامه دهخدا
محنت بر
- محنت بر
- برنده و زایل کننده محنت. غم زدا. اندوه بر:
بیا ساقی آن می که محنت بر است
به چون من کسی ده که محنت خور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
محنت خور
- محنت خور
- رنج خور رنجکش آنکه رنج کشد کسی که معاشش به رنج و محنت تامین شود: بیا ساقی آن می که محنت براست بچون من کسی ده که محنت خور است. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
محنت آباد
- محنت آباد
- مست آباد جایی پر از محنت و مشقت: سینه من کاسمان در خون اوست از خرابی محنت آبادست باز. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار