جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گذشت کردن

گذشت کردن

گذشت کردن
عفو کردن. بخشیدن. اغماض کردن. هبه کردن
لغت نامه دهخدا

گشت کردن

گشت کردن
گردش کردن گردیدن، سیر کردن تفرج کردن، محو کردن ناپدید کردن
گشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

گشت کردن

گشت کردن
سیر کردن و گردیدن. (آنندراج). گشت زدن:
که تا این زمان هرچه رفت از نبرد
به کام دل ما همی گشت کرد.
فردوسی.
بادۀگلگون بده تا سوی گل گشتی کنم
یار من چون گل به گلگشت چمن بازآمده است.
میر حسن دهلوی (از آنندراج).
چون ظهوری میکنم گشت جنون
زحمت تحصیل حاصل میکنم.
ظهوری (از آنندراج).
، محو و ناپدید کردن. (آنندراج). رجوع به گشت زدن شود
لغت نامه دهخدا

اذیت کردن

اذیت کردن
رنجه داشتن رانکنیدن آزار کردن آزردن تصدیع دادن عذاب دادن معذب داشتن تعذیب رنجه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار