معنی کورذهن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کورذهن
کورذهن
- کورذهن
- کم حافظه. بیهوش. (فرهنگ فارسی معین). دیریاب. بلید. کندذهن. کودن. کند. کندفهم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کورذهنی
- کورذهنی
- کم حافظگی. بیهوشی. (فرهنگ فارسی معین). دیریابی. بلادت. کندذهنی. کندفهمی. کندی. و رجوع به کورذهن شود
لغت نامه دهخدا
کورئین
- کورئین
- فرانسوی مهانله (مهانول مهانل تریاک خالص را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار